۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۴

جان اسیر تست تا تیغت به خونم مایل است
می کشم ناز تو تا تیرت ترازو در دل است

چون توان آسوده زیر چرخ کین ویرانه را
هر طرف دیدیم دیوارش به این سو مایل است

گر ز دنیا نگذرد سالک به مقصد کی رسد؟
چون شرر تا چشم پوشید از جهان در منزل است

حسن کردار تو را اشک ندامت آبروست
گرنه این باران بود تخم عمل بی حاصل است

گریه کی از رفتن جان می کنند آزادگان
در فشانیهای چشمم مزد دست قاتل است

پیش رخسارت صفای مه نباشد در حساب
آفتاب از دفتر حسن تو فرد باطل است

شد دلم جویا حدی خوان از فغان عندلیب
غنچه را لیلای بوی او مگر در محمل است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.