۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

دیده از فیض تو پریخانه شده است
نکته از جوش تماشای تو دیوانه شده است

می پرستان همه وارسته ز بند خویشند
خط آزادی دلها خط پیمانه شده است

نرسیدی دمی ای بخت به فریاد دلم
بهر خواب تو مگر ناله ام افسانه شده است

در هوای طلب وصل تو ای شمع نگاه
نفس سوخته خاکستر پروانه شده است

شوخ طبعان چو سویدا به دلت جای دهند
بسکه جویا سخنکهای تو رندانه شده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.