۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۱

یاد ایامی که جوش گل دلم را شاد داشت
با هزاران بود افغانی که صد فریاد داشت

مشق بیتابی رسانیدم ز فیض اضطراب
دل تپیدنها خواص سیلی استاد داشت

صورت او بسکه شب بر پرده های دل نگاشت
چشم از مژگان تو گویی خامهٔ بهزاد داشت

زخمهای سینه اش منت کش مرهم نشد
هر که همچون لاله بر دل داغ مادرزاد داشت

همچو موسیقار هر شب تا سحر جویا زغم
استخوان پهلوم یک یک جدا فریاد داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.