۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲

مهربانیهای پنهان را مزاج کاین ازوست
خنده مستانهٔ زخم دل خونین ازوست

چیده ام از بس گل نظاره زان گلزار حسن
پنچهٔ مژگان مرا تا چاک دل رنگین ازوست

درد او با روی دلها می کند مشتاطکی
زلف آهی هر کجا آشفته شد پرچین از اوست

صد چمن گل یادش از دل تا به مژگان چیده است
دامن صحرا ز اشکم دامن گلچین ازوست

چیست دل جویا چه باشد جان کز او دارم تیغ
دین از او دنیا از او اسلام از او آیین از اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.