۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۳

می کند چشم تو تا بیخود ز ساغر گشته است
آنقدر مستی که مژگان هم از او برگشته است

در ره شوق تو از بس پر برون آورده است
نامه ام مستغنی از بال کبوتر گشته است

کارهای چرخ از بس بی نظام افتاده است
آسمانها گوییا اوراق ابتر گشته است

چون توانم گرد دل را منع کلفت از غمش
شیشه افلاک از آهم مکدر گشته است

چارهٔ سرگشتگی ها را مجوی از آسمان
چون تو جویا او هم از بیچارگی سرگشته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.