۲۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۶

همین نه لعل ترا معجز دم عیساست
ز رویت آینه را جلوهٔ ید بیضاست

چه دولتی است که در عشق بشکند رنگی
به دستم آینه از عکس خویش خشت طلاست

کسی که در غم عشقت ضعیف شد، داند
که رنگ چهره گرانخیزتر ز رنگ حناست

فزون ز لذت بیداد دولتی نبود
مرا که بر سر شمشیر جور بال هماست

به دور حسن تو دیدیم کوه و صحرا را
کدام سر که نه مانند لاله اش سوداست

مراد دل زکسی جوی بعد ازین جویا
که دست همتش از جمله دستها بالاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.