۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۴

سوختن شمع شبستان زمن آموخته است
گل ز رخسار تو افروختن آموخته است

در هوای تو سبک سیرتر از بوی گلی م
به غریبی دل ما در وطن آموخته است

بر زمین ساغر سرشار به کف غلطیدن
مست لایعقل من از چمن آموخته است

نیست بی فایده در پیش تو استادن سرو
از تو دامن به میان برزدن آموخته است

پیش از ایجاد جهان بی سر و پا می گشتیم
آسمان بیهوده گردی ز من آموخته است

‏ بی تکلف ز شکر ریزی صائب جویا
طوطی نطق تو طرز سخن آموخته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.