۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۰

دلم چو کام هوس زان دو ناب گرفت
دگر به ساقی کوثر که از شراب گرفت

به سیل اشک ندامت کسی که تن در داد
پی عمارت عقبا گلی در آب گرفت

خداگواست که چیزی به خویش نسپارد
محاسبی که تواند زخود حساب گرفت

عرق فشان حجاب از نگاه گرم که شد
دگر که از گل رخسار او گلاب گرفت

توان به راستی از اهل ظلم باج ستاند
خدنگ ما پر پرواز از عقاب گرفت

زند به روی چمن دست روز استغنا
سحر که موج نسیم از رخت نقاب گرفت

فتد چو پرتو خورشید بر گل رویش
گمان کنند خلایق که آفتاب گرفت

هر آنچه یک نفس اندوخت از دلم مژگان
زبحر جویا در قرنها سحاب گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.