۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۷

آرام در مقام رضای خدا گرفت
دست کسی که دامن آل عبا گرفت

باشد چو صبح هر نفسش مایهٔ حیات
مهرت به دل هر آنکه زصدق و صفا گرفت

ترسم مباد سنگ شود شیشهٔ دلم
از بس ز سردمهری آن بیوفا گرفت

در پرده شمیم گل از شرم شد نهان
رنگت چو ا زخمار می از رخ هوا گرفت

خون کدام بلبل بیدل به خاک ریخت
کز گل بهار زر به سپر خونبها گرفت

داغم که امشب آینهٔ زنگ بسته ی
آن هرزه خرج جلوه ز مه رونما گرفت

جویا! زتلخکامی نومیدی آرمید
کام خود آنکه از دل بی مدعا گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.