۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۷

چشم دل بگشا که جوش حسن اوست
برگ برگ انجمن آیینه دار حسن اوست

یک بغل چاک گریبان را کند گردآوری
با دل هر غنچهٔ گل خارخار حسن اوست

عار باشد عارضش را گر دهی نسبت بگل
چهره گشتن با مه و خورشید کار حسن اوست

عالمی از نرگس مستش خراب افتاده است
بوالعجب کیفیتی در روزگار حسن اوست

می کشان را می به قدر زور خود سازد به خراب
خواری عشاق جویا ز اعتبار حسن اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.