۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۶

هر کس شود اسیر تو بالا بلند شوخ
از خود رود به دوش فغان چون پسند شوخ

بیرون کسی ز دائرهٔ حکم زلف نیست
برگردن که حلقه نزد این کمند شوخ

ترسم که چون نبات لبش را دهد گداز
ترخنده های آن صنم نوش خند شوخ

شلاق تر زنرگس بیمار او کجاست
خواهی اگر مصاحبت دردمند شوخ

از باد پای عمر مجو آرمیدگی
جویا عنان گسسته رود این سمند شوخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.