۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۹

دل وارسته را پروای سیم و زر نمی باشد
چو رنگ از رخ پرد محتاج بال و پر نمی باشد

غزالان سر به صحرا دادهٔ رشک اند در دورش
زهم چشمی بلایی در جهان بدتر نمی باشد

نباشد طبع عالی فطرتان را احتیاج می
که تیغ کوه را حاجت به روشنگر نمی باشد

کدامین روز عکس عارضش در جلوه می آید
که صبح آفتاب آیینه را در بر نمی باشد

سحرگه روشن از بالای خورشید برین گردد
بلی صدق و صفا بی پاکی گوهر نمی باشد

توان با پنجهٔ زاری گرفتن دامن وصلش
میسر کام دل جویا به زور و زر نمی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.