۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۹

دل زجانانه می تواند باشد
کعبه بتخانه می تواند شد

چون فلاطونی اختیار کند
دل که دیوانه می تواند شد

چاک چاکست بسکه دل زغمت
زلف را شانه می تواند شد

گر تنم خشت خم نشد پس مرگ
خاک میخانه می تواند شد

دیده گر چون صدف سفید شود
اشک دردانه می تواند شد

بسکه بی او طپید مردمکم
دل پروانه می تواند شد

سرمهٔ چشم وحشتم جویا
گرد ویرانه می تواند شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.