هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از احساسات عمیق و بی‌قراری دل در شب‌های وصل سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از تصاویری مانند بادهٔ لعل، خون آلوده دل، و موج می، حالات روحی و عاشقانه‌اش را به تصویر می‌کشد. متن پر از استعاره و کنایه‌های شاعرانه است که نشان‌دهنده‌ی بی‌قراری، شوق وصال، و تجربه‌ی بی‌خودی در عشق است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۴۲

شب که از بیداد او دل بیخودی آهنگ بود
بادهٔ لعلی به جامم از شکست رنگ بود

بود خون آلوده دل در بیضه همچون غنچه ام
شیشه ام گرم شکستن در نهاد سنگ بود

موج می بی او نمود چنگل شهباز داشت
دل طپیدن بال پرواز تذرو رنگ بود

بسکه ذوق بی خودی شبهای وصلش تا سحر
از نگاه او که سرجوش می بیرنگ بود

بود رد رفتن زخود فرسنگ ها یک گام شوق
چون به خود می آمدم یک گام صد فرسنگ بود

داشت رقص تازه ای هر قطرهٔ خون در تنم
دوش جویا نالهٔ دل بسکه سیر آهنگ بود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.