هوش مصنوعی: این شعر از حسرت، درد عشق و رنج‌های عاطفی سخن می‌گوید. شاعر از غم‌های درونی، اشک‌ها و زخم‌های دل خود می‌نالد و از ناامیدی و دوری از معشوق شکایت دارد. تصاویری مانند غنچه‌های خونین، خارهای راه و قافله‌های اشک، عمق رنج او را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۵۰

همچو جوهر همه تن دیدهٔ حیران کردند
سخت مستغرقم این آینه رویان کردند

آه چون غنچه به یک جنبش مژگان این قوم
مشت چاک دل ما را به گریبان کردند

غنچه سان بسکه زخوناب جگر لبریزم
خنده را بر لب ما زخم نمایان کردند

گذر قافلهٔ اشک به مژگان افتاد
خار را فرش ره آبله پایان کردند

هیچ کس غنچه ای از باغ وصال تو نچید
همه چون لاله گل داغ به دامان کردند

ز لب آهی که با لخت دل خونبار برخیزد
چه طاوسی است رنگین جلوه کز گلزار برخیزد

ترا گر بر دل بیدرد ناخن می زند گاهی
مرا پهلو درد هر نغمه ای کز تار برخیزد

ز بیدادش دلم چون غنچه گر لبریز خون باشد
نوای شکوه حاشا کز لب اظهار برخیزد

به غیر از نوک مژگانم که لخت دل به بار آرد
کجا از دستهٔ خاری گل بی خار برخیزد

به صد رنگینی آه جگر پاش از دل خونین
نگه از دیده ام در حسرت دیدار برخیزد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.