۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۰

چنان فکر میان نازک او لاغرم دارد
که چشم آینه مو از مثال پیکرم دارد

بود فکر محالم خواهش وصل بناگوشی
که در بحر طلب غواص آب گوهرم دارد

ز ننگ احتیاج از دولت درویشی آزادم
مرقع پوش چون طاووس از بال و پرم دارد

هماغوش خیال او بخواب بیخودی رفتم
شمیم نوبهار صدچمن گل بسترم دارد

زفیض بیخودی باشد دلم سیاح عالم ها
که هر دم رفتن از خود در جهان دیگرم دارد

نمی ترسم زعصیان با ولای ساقی کوثر
که از دریای رحمت مایه دامان ترم دارد

شدم یک قطرهٔ خون و چکیدم از سر مژگان
محبت طرفه د ستی در فشار پیکرم دارد

بطور آن غزل جویا که گفت استاد من صائب
ادب لب تشنه در آغوش آب کوثرم دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.