۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۹

زفریادم نه بیجا کوهسار آهنگ بردارد
زدرد ناله ام افغان دل هر سنگ بردارد

ته سنگ گرفتاری نماند از نگین دستش
تواند هر که دل از فکر نام و ننگ بردارد

ز دل گرد کدورت برد اشارتهای ابرویش
مگر این صیقل از آیینهٔ ما زنگ بردارد

به رنگ پرتوی کز شمع محفل هر طرف افتد
هوا از پهلوی رخسارهٔ او رنگ بردارد

سر و کار دل دیوانه ام افتاد با طفلی
که هر جا ناله بر می دارد این سنگ بردارد

نه تنها جذب حسنش می برد از سینه دل جویا
صفا ز آیینه، از می نشئه وز گل بردارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۰
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۲/۳/۷ ۱۱:۲۷

بعضی از شعرا چقدر نازک خیالند خدایا.