۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۲

پیش از آن دم که قضا در پی ایجادم بود
عکس رخسار تو در آینهٔ یادم بود

هست دل در طلب هر چه میسر نبود
آنچه از دیده نهان بود پریزادم بود

همچو برگی که زگل بر سر خاری ریزد
دور ازو بر مژه لخت دل ناشادم بود

صید دل شکر که منت کش صیاد نشد
موج خوناب جگر خنجر فولادم بود

لب فرو بستنش امروز ز اندیشهٔ غیر
سیر آهنگ تر از شوخی فریادم بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.