۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۶

میان او که در اندیشه در نمی آید
عجب نباشد اگر در نظر نمی آید

چه اضطراب که خورشید را به تن نفکند
کسی به شوخی حسن تو برنمی آید

تو هر قدر که شوی شوخ و شنگ معذوری
که پاس خویش ز غلطان گهر نمی آید

به یک نگاه کند با دل آنچه هر مژه اش
هزار سال زصد نیشتر نمی آید

ببین نزاکت موی میان او جویا
که همچو تار نگه در نظر نمی آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.