۱۹۷ بار خوانده شده
من که در سیر گلم بیخودی مل باشد
می و پیمانه ام از بوی گل و گل باشد
خودنما گشته سر زلف تو از هر سر موی
لازم طول امل عرض تجمل باشد
با دل سوخته ام گرمی سرشار مکن
که علاجش به تباشیر تغافل باشد
دور از آن زلف دلم بسکه پریشان حالست
آه آشفته من سایهٔ سنبل باشد
هر که در بحر تمنای تو افتد چون موج
دست و پا بازند اگر کوه تحمل باشد
می کشد آخر کارش به پریشانحالی
غنچه سان دل ز چه در بند تمول باشد
کی به طوفان حوادث روم از جا جویا
لنگر زورق دل بار تحمل باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
می و پیمانه ام از بوی گل و گل باشد
خودنما گشته سر زلف تو از هر سر موی
لازم طول امل عرض تجمل باشد
با دل سوخته ام گرمی سرشار مکن
که علاجش به تباشیر تغافل باشد
دور از آن زلف دلم بسکه پریشان حالست
آه آشفته من سایهٔ سنبل باشد
هر که در بحر تمنای تو افتد چون موج
دست و پا بازند اگر کوه تحمل باشد
می کشد آخر کارش به پریشانحالی
غنچه سان دل ز چه در بند تمول باشد
کی به طوفان حوادث روم از جا جویا
لنگر زورق دل بار تحمل باشد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.