۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۰

گر صبا با نکهت زلفش سوی هامون شود
نافهٔ آهو چو داغ لاله غرق خون شود

هر که مجنون می تواند بود در فصل بهار
بوالعجب دیوانه ای باشد که افلاطون شود

نکهت گل شد پر پرواز بر روی هوا
هر که امروز آمد از خلوت برون مجنون شود

از فشارش در نهاد سنگ خون گردد شرار
حال دان زان پنجهٔ مژگان ندانم چون شود

نه همین از رفتنش پیراهن گل شد قبا
دور از او هر غنچه ای جویا دل محزون شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.