۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۵

آنچه از بوسی بر آن لبهای شیرین می رود
کافرم هرگز به گلشن گر زگلچین می رود

بر دل بلبل ز بس بنشسته زین گلشن غبار
بر هوا همچون پر افتاده سنگین می رود

بسته بر خود هر طرف آیینه ها از لخت دل
نخل آهم جانب گردون به آیین می رود

بسکه از دل می رباید طاقت و صبر و قرار
شوخ می آید برم یار و به تمکین می رود

دست بر شمشیر و بی پروا و مست و کینه جو
دور باش ای فتنه کان شوخ خلابین می رود

پردهٔ گوش سخن سنجان شود اوراق گل
بسکه جویا بر زبانم شعر رنگین می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.