۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۱

چون نگاهی سوی من زان چشم مخمور افکند
دل تپیدنها مرا از بزم او دور افکند

بسکه در دل ناله را دزدیده ام از شرم غیر
قطرهٔ اشکم به دریا گر فتد شور افکند

دشت وسعت مشربی رنگ جهان تازه ای
می تواند در فضای دیدهٔ مور افکند

از شراب جلوه ات یابد چمن گر خرمی
جام لاله داغ را چون درد می دور افکند

تا کی از بیداد مژگان تو هر شب تا سحر
بستر راحت دلم بر نیش زنبور افکند

بسکه از سر تا بپا جویا نمک دارد چه دور
گر ز هم آغوشیش در بحر و کان شور افکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.