۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۲

از گریه دیده ای که سفیدش نمی کنند
روشن سواد سرمهٔ دیدش نمی کنند

با درد و غم کسی که نه امروز صبر کرد
فردا به جام صاف امیدش می کنند

دیوانه ای که شسته زامید و بیم دست
پابند دام وعد وعیدش نمی کنند

جویا چو گل کسی که دهانش دریده نیست
محروم بزم گفت و شنیدش نمی کنند

ای خضر هر که مست شراب جنون بود
حاشا که در متابعت رهنمون بود

دور از تو ذره ذرهٔ من دشمن همند
سوهان استخوان تنم موج خون بود

جام فلک تهی است مدام از می مراد
یارب که تا به حشر چنین سرنگون بود

گویا حرام باد غم عالم ار خوریم
ما را که در پیاله می لعلگون بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.