۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۰

عجزم از عشق محال است عنان تاب شود
حسن این بادیه سد ره سیلاب شود

هر که لبریز هوای تو بود همچو حباب
پیرهن بر تنش از آتش دل آب شود

بسکه سرگشتگی از صورت حالم پیداست
روبرویم چو شود آینه گرداب شود

گر چنین روی تو دل را به طپش اندازد
جوهر آینه ها محشر سیماب شود

پیش او گریهٔ ما را چه اثر کز شبنم
گل خورشید محال است که سیراب شود

دشمن سخت دل، از لطف، ملایم گردد
روی گرم است کزو آهن و سنگ آب شود

دور از آن چاه زنخدان شب هجرش جویا
عضو عضوم همه در گریه چو دولاب شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.