۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۰

دل از مهر می و معشوقم آسان بر نمی خیزد
دلی هرگز کس آسان از سر جان بر نمی خیزد

کنم زنجیر خالی از در پرپیچ و تاب خود
چو من دیوانه ای در روزگاران بر نمی خیزد

چنان افتاده ایم از پا که فردای قیامت هم
غبار از تربت ما خاکساران بر نمی خیزد

دلی سالم نجست از صیدگاه ترک چشم او
بلی افتادهٔ آن تیر مژگان بر نمی خیزد

ز بس خاکش سریشم اختلاط افتاده با سرها
جبین از سجدهٔ درگاه جانان بر نمی خیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.