۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۸

تا دلم هنگامهٔ مهر و وفا را گرم کرد
خوی آتشناک او بزم جفا را گرم کرد

درد کی آسان تواند جای گیرد در دلی
داغ خونها خورده تا در لاله جا را گرم کرد

پنجهٔ عصمت نپیچد زور بی زنهار می
باده نتواند سر اهل حیا را گرم کرد

سر برهنه می برد دایم به سر مهر برین
آه - عالم سوز من از بس هوا را گرم کرد

دوش جویا از ره انصاف شیخ شهر گفت
خودفروشی عاقبت بازار ما را گرم کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.