۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۴

‏ آتش آهم ز بس گلزار بی نم می شود
برگ گل سنگ ته دندان شبنم می شود

هر کرا در عین اقبال است چشمی بر زمین
چون مه و خورشید چشم اهل عالم می شود

در ریاض بندگی رعناتر از شاخ گلی است
گردنی کز بار تسلیم و رضا خم می شود

هر قدر افزون شود آمال کلفت آورد
آرزو چون جمع شد بالای هم غم می شود

سودهٔ الماس بسریشند اگر با خون دل
بهر زخم سینهٔ عشاق مرهم می شود

بگذرانی گر زدشمن نعمت حسن ادب
می فزاید بر تو چندانی کز او کم می شود

حاصلی غیر از پریشانی نخواهد داشتن
کشت آمالی کز آب روی خرم می شود

عاشقانش را زلعل نو خط خندان او
گلشن امید جویا سبز و خرم می شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.