۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۱

یادش از شوخی به دل ما را نمی گیرد قرار
پرتو خورشید در دریا نمی گیرد قرار

سوز عشقت چون شرر در کاغذ آتش زده
در سراپایم دمی یکجا نمی گیرد قرار

رحشتم از بسکه با آزادگی خو کرده است
گرد ما بر دامن صحرا نمی گیرد قرار

نیستی آگه زحسن خویش کز بی طاقتی
در کفت آیینه چون دریا نمی گیرد قرار

شیشهٔ دل کی تواند سوز عشقت را نهفت
این شرار شوخ در خارا نمی گیرد قرار

بازوی صبرم کند کوه تحمل را زجای
بیقراری در دل جویا نمی گیرد قرار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.