هوش مصنوعی:
این شعر از حسرت و اندوه شاعر نسبت به گذشته و عشق از دست رفته سخن میگوید. شاعر از یادآوری خاطرات عاشقانه در باغ بهشت و تأثیر هوای سحر بر نفس خود میگوید. همچنین، از آتش عشق و غمهایش که حتی کوه را از پا درمیآورد، یاد میکند. شعر با درخواست از ساقی برای بیخود شدن و فراموشی دردها پایان مییابد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و حسرتآلود است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی مضامین مانند درد عشق و غم ممکن است برای گروههای سنی پایین نامناسب باشد.
شمارهٔ ۷۳۳
فریاد چقدرها خورد افسوس بر امروز
آن کس که نه دندان فشرد بر جگر امروز
از یاد بناگوش تو در باغ بهشتم
دارد نفسم فیض هوای سحر امروز
فریاد که از آتش عشق تو نمانده است
یک گوشهٔ چشم اشک مرا در جگر امروز
بر ناله من تنگ بود سینهٔ صحرا
از بار غمم کوه ببازد کمر امروز
پیداست که بسمل شدهٔ آرزوی کیست
از بال و پر افشانی مرغ سحر امروز
ساقی به نگاهی بفزا بی خودیم را
بی خویشتنم کن به دو جام دگر امروز
در خون تمنای سر کوی که غلطید
رنگین به خرام آمده باد سحر امروز
سهل است نپرسید اگر حال تو جویا
مستی که ز حالش نبود با خبر امروز
آن کس که نه دندان فشرد بر جگر امروز
از یاد بناگوش تو در باغ بهشتم
دارد نفسم فیض هوای سحر امروز
فریاد که از آتش عشق تو نمانده است
یک گوشهٔ چشم اشک مرا در جگر امروز
بر ناله من تنگ بود سینهٔ صحرا
از بار غمم کوه ببازد کمر امروز
پیداست که بسمل شدهٔ آرزوی کیست
از بال و پر افشانی مرغ سحر امروز
ساقی به نگاهی بفزا بی خودیم را
بی خویشتنم کن به دو جام دگر امروز
در خون تمنای سر کوی که غلطید
رنگین به خرام آمده باد سحر امروز
سهل است نپرسید اگر حال تو جویا
مستی که ز حالش نبود با خبر امروز
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.