۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۳

با شیخ خانقاه می ناب می زنم
ساغر بطاق ابروی محراب می زنم

در دیده ام خیال تو هر دم بصورتیست
هر لحظه نقش تازه ای بر آب می زنم

رسوائیم ز یاد بناگوش او فزود
می در حجاب چادر مهتاب می زنم

دستم به کار سینه نیامد اگر ز ضعف
مشت از تپیدن دل مهتاب می زنم

زاهد تو و صلاح و عبور از پل صراط
من رند می پرستم و بر آب می زنم

جویا ز گریه ای که عطا شد بدیده ام
صد طعنه بر روانی سیلاب می زنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.