۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۴

چو وصف ابروی آن ماه عالمگیر می گفتم
سخن پیچیده تر از جوهر شمشیر می گفتم

چه رنگی بود جوش خلوت ناز و نیاز امشب
تو می گردی عتاب از ناز و من تقصیر می گفتم

تو خندان همچو گل من غنچه سان دلتنگ غم بودم
تو از بیداد و من از نالهٔ شبگیر می گفتم

فلک خاک ترا خشت سر خم ساخت ای واعظ
تو از تدبیر می گفتی، من از تقدیر می گفتم

مزاج نازک او بر نمی تابید غوغا را
سخن در محفلش گر از لب تصویر می گفتم

چو شمع از سوز دل می سوختم شب تا سحر جویا
گهی از اشک و گه از آه بی تأثیر می گفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.