۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۱

به راه عشق در گام نخست از خود سفر کردم
به پا بیخودی این راه را مردانه سر کردم

نمی بینم عنان اختیاری در کفت ای دل
به کوی او مرو دیگر! تو می دانی، خبر کردم

گشودم نسخهٔ درد پریشان حالی خود را
به خون دل زبان مانند برگ غنچه تر کردم

سر و سرکردهٔ روشندلان گردیده ام جویا
به بزم عشق تا چون شمع ترک تاج و سر کردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.