هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رنج‌های عاشقی، دوری از معشوق و آزادگی خود سخن می‌گوید. او از بی‌قراری‌های ناشی از هجران، پیری زودرس در جوانی و رنج‌های عشق می‌نالد. همچنین، بر آزادگی و عدم خودنمایی خود تأکید دارد و از مدعیان می‌خواهد از او دور بمانند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌های زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۸۳۹

فارغ از اندیشهٔ خار کف پا بوده ام
تا به پشت پاره ای این دشت می پیموده ام

بسکه بی آرامم از هجرت به هر مژگان زدن
از کتاب دیده فال دیدنت بگشوده ام

بر نتابد خودنمایی وضع ما آزادگان
خویش را زآن چون شمیم گل به کس ننموده ام

دور باش ای مدعی از من سراپا حدتم!‏
بر دم خنجر ز جوش پردلی آسوده ام

پیر گشتم در جوانیها ز درد عاشقی
چون قبای پارهٔ گل در نوی فرسوده ام

با ولای شاه جویا در غم محشر مباش
پردهٔ چشم ملک شد دامن آلوده ام
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.