۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۱

خوش آندم کز جفایش خوشدلی بنیاد می کردم
به این افسون دلش را مایل بیداد می کردم

چسا ن بینم به دام طره ات آن مرغ دلها را
که بر گرد تو می گرداندم و آزاد می کردم

ز چشمش می گرفتم گاه دل گه باز می دادم
نگاهش را به علم دلبری استاد می کردم

چو می دیدم دلش را مایل بیتابی عاشق
به اندک جور او دانسته صد فریاد می کردم

به بزم حیرتم طعن خموشی می زند سوسن
اگر من هم زبان می داشتم فریاد می کردم

نه امروزیست این بیتابیم جویا که چون جوهر
پرافشانی میان بیضهٔ فولاد می کردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.