۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۵

کبوتر را ره آگاهی از احوال خود بستم
که حسرت نامه ام را بر شکست بال خود بستم

سخن از عرش گوید مرغ دل تا آستانش را
به سرو قامت آه بلند اقبال خود بستم

به رنگ صبح کی افسرده از تهمت پیری
کمر از نور فیض جام مالامال خود بستم

زخجلت خویشتن را از دل خود هم نهان دارم
در این آیینه ره بر صورت احوال خود بستم

ز بس رخساره ام در گرد کلفت شد نهان جویا
به روی آینه دیواری از تمثال خود بستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.