۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۸

ما دل خویش به ابروی خم آویخته ایم
همچو قندیل ز طاق حرم آویخته ایم

بر نداریم ز مژگان کجت دست امید
همچو خون در دم تیغ ستم آویخته ایم

آشنای تو بود هر که ز خود بیگانه است
رام عشقیم و به دامان رم آویخته ایم

لرزد از دهشت ما شعلهٔ دوزخ بر خویش
تا که در دامن لطف و کرم آویخته ایم

حسن را زیب دهد قد دو تای عاشق
ما به زلف سیه او چو خم آویخته ایم

شاهد هستی ما پرده نشین ساز است
تا که جویا چو اثر با نغم آویخته ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.