۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱۶

زخنده ساغر بر لب رسیده ای دارم
زگریه بادهٔ ناب چکیده ای دارم

گل بهشت قناعت بود سرافرازی
چو کوه، پای به دامن کشیده ای دارم

هوای باغ و سر گلشنم چو بلبل نیست
دل به کنج قفس آرمیده ای دارم

به کام من بود امروز لعل تو خط یار
هزار شکر شراب رسیده ای دارم

هزار شکر کز افعال زشت خود جویا
دل به خون ندامت تپیده ای دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.