۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۶

تو و مستی و ناز و عشوه و مغرور خود بودن
من و بی طاقتی و راه صحرا و نیاسودن

من و گریان چو ابر از غم، من و نالان چو نی هر دم
تو و خندان به رنگ گل، تو و پیمانه پیمودن

به ضبط خویش تا کی غنچه می مانی، که در آخر
به خون دل چو برگ لاله باید دامن آلودن

اسیر شعلهٔ حسنی که در بزم تماشایش
صدای دل شکستن آید از مژگان بهم سودن

زوالی ره نیابد در کمال باطنی جویا
به آب زر چو مه تا چند خواهی چهره اندودن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.