۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۷

چو رو از برقع آن رشک قمر می آورد بیرون
به چشم مردمک چون مور پر می آورد بیرون

عجب نبود نگاهم آب و رنگ آه اگر دارد
سرشک آسا سر از چاک جگر می آورد بیرون

به صد رنگینی طاووس جنت یاد رخساری
دل پر داغ را از چشم تر می آورد بیرون

زند دل بر شکاف سینه خود را هر دم از شوقت
چو از چاک قفس مرغی که سر می آورد بیرون

نویسم نکته ای در آرزوی وصل اگر جویا
چو ناوک خامه ام از شوق پرمی آورد بیرون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.