۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۸

آشفته زلف را زصبا می کنی، مکن!
ما را اسیر دام بلا می کنی، مکن!‏

بر شیشه پاره پای هوس می نهی، منه
قصد دل شکستهٔ ما می کنی، مکن!‏

نسبت مرا به اهل هوس می دهی، مده
تهمت بدودمان وفا می کنی، مکن!‏

چون غنچه آرمیده دلم در کنار زخم
آزرده اش به درد دوا می کنی، مکن!‏

می کن ستم به اهل هوس گر نمی کنی
این شیوه گر به اهل وفا می کنی، مکن!‏

دل خو گرفته است به درد تو عمرها
منت کش دواش چرا می کنی، مکن!‏
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.