۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴۷

غازه از عکس رخت بر چهرهٔ گلشن مزن
بیش از این بر آتش مرغ چمن دامن مزن

خصم را از بردباری کن زبون خویشتن
تا توانی جز تغافل حربه بر دشمن مزن

از روان، بر آب گویی خانهٔ تن را بناست
تکیه جان من ز غفلت بر ثبات تن مزن

شعله شوق ای دل از بیتابیت بالا گرفت
از تپیدن اینقدر بر آتشم دامن مزن

خویش را بازد رود هر کس که از دنبال حرص
با قناعت ساز و همچون برق بر خرمن مزن

آفتابی در بغل دارم چو صبح از مهر دوست
خنده ام ای مدعی بر چاک پیراهن مزن

پیشه ای نبود به غیر از خاکساری مار را
تا توانی تکیه بر همواری دشمن مزن

این به طور آن غزل جویا که واعظ گفته است
خاک غیر از گرد خود بر دیدهٔ دشمن مزن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.