۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷۶

شمعی که مرا روشنی جان تن است آن
زینت ده هر محفل و هر انجمن است آن

دردی که رسد از تو چو جان است عزیزم
داغی که ز دست تو بود چشم من است آن

در موج لطافت شده پنهان تن سیمش
گل پیرهنان! نکهت گل پیرهن است آن

گردد ز نسیم دم سردم متبسم
ای همنفسان غنچهٔ گل یا دهن است آن

امروز درین باغ نباشد به از اویی
چون نرگس و گل چشم و چراغ چمن است آن

خون دل یاقوت چکد از لب لعلش
جویا که گفتار چه رنگین سخن است آن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.