۱۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۰

ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری
به لعلت سبز حسن مطلع ابروست پنداری

مرا در پاس عزلت لذت عمر ابد باشد
اگر آب حیاتی هست آب روست پنداری

زشمشیر تغافل تا دو نیم افتاد در راهش
دل آواره ام نقش پی آهوست پنداری

ترا از دیدن خود تا به فکر خویش افتادی
به زانو آینه، آئینه زانوست پنداری

ز فیض نکته سنجی بزم را رشک ارم کردی
لب خاموشی جویا غنچهٔ بی بوست پنداری

رخسار تو از خوش آب و رنگی
زد طعنه به قرمز فرنگی

دل در خم زلف مشکفام است
چون آینه ای به دست زنگی

افسوس که همچو برگ رعنا
پیداست زنو گلم دو رنگی

خط بررخ آن فرنگ حسنت
پیچیده تر از خط فرنگی

جویا به خیال آن دهن رفت
افتاد دلش به دام تنگی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.