۱۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۳

کشید شور جنونم سوی بیابانی
که نه فلک بودش گرد طرف دامانی

ز من غزال هوس کرده صد بیابان رم
دلم به سینه چو شیری است در نیستانی

شب وصال چه حاجت به باده پیمایی
بس است باده و نقلم لبی و دندانی

دلم ز یاد نگاهش به خویش می لرزد
هزار خنجر مژگان و او، من و جانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.