۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۷

عقدهٔ دل واکند زلف گرهگیر کسی
بسته ام خود را به پیچ و تاب زنجیر کسی

می گشاید بر تنم هر زخم آغوش نشاط
بسکه جا کرده است در دل شوق شمشیر کسی

در محبت بسکه یکرنگم ز عکس چهره ام
صفحهٔ آیینه گردد لوح تصویر کسی

گفتگوی اهل غفلت لایق واگویه نیست
خواب مخمل کی بود شایان تعبیر کسی

می تپد جویا دلم در سینه از جوش حسد
تا کجا در خاک و خون غلتیده نخجیر کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.