۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶۶

چو شبنم به که فارغ از امید بال و پر باشی
به دامان نگاه آویزی و صاحب نظر باشی

ره از خویش رفتن راست تا درگاه دل باشد
ز حال دل خبر یابی گر از خود بی خبر باشی

گذارد تیغ قاتل همچو موج از گرمی خونم
تو تا کی خیره سرای مدعی چون نیشتر باشی

شب هجران کز افغانت دل خارا را به درد آید
ز برق ناله جویا آفت کوه و کمر باشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.