۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷ - غزل

آن کسوت نازک که بر اندام تو بار است
چون نکهت گل دست در آغوش بهار است

نبود چو حبابش هوس صدر نشینی
آن پاک گهر را که خبر از ته کار است

کس ره نبرد حال سیه روز غمت را
در خویش نهان گشته به رنگ شب تار است

از آتش عشق تو برون آمده بیغش
بر سینه زر داغ توام پاک عیار است

زد دست هوس غیر بر آن سلسلهٔ مو
غاف که سر زلف نکویان دم مار است

گر سیل سرشکم بود از جا عجبی نیست
اینجاست که از ضعف نگه بر مژه بار ا ست

هر قطرهٔ خون بسته ز دم سردی ایام
در پیکر صدچاک تو جویا چو انار است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶ - در منقب امام مهدی (ع)‏
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸ - غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.