۲۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱

گر بفانوس خیال آیی چو شمع اغیار را
در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را

لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو
برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را

سینه ام چون غنچه بس کز داغ غم در تنگ بود
همچو گل صد پاره کردم سینه افکار را

چون شقایق شد سیه دل نرگس مستت زخون
سرخ از خون چند سازی نرگس خونخوار را

کی شود جوش خریداران کم از بازار تو
چون به از حسنت متاعی نیست این بازار را

دشمنان را گر نباشد دوستی باما چه غم
دوستی با دشمنان تا چند باشد یار را

پای مقصود تو را اهلی در این دیر کهن
رشته جان دارد بگسل این زنار را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.