هوش مصنوعی:
شاعر در این متن عاشقانه، از عشق و دلدادگی خود سخن میگوید و خود را فدایی معشوق میداند. او از خاک ره و ذرات هوا به عنوان نمادهایی از عشق و اشتیاق یاد میکند و معشوق را همچون آهوی حرم توصیف میکند که دیگران را به قربانگاه عشق میکشاند. شاعر خود را سگ یار معشوق میخواند و عشق را عاملی میداند که دامن اهلی را چاک چاک کرده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۱۳
من سری دارم که بر خاک ره از جولان اوست
هرکه بردارد زخاک ره سر من زان اوست
او که خواهد در خم چوگان سرماهمچو گوی
گوییا کاینک سرما و سر میدان اوست
گر بخون غلطان نشد زان زلف چون چوگان دلم
این گنه از گو نبود از جانب چوگان اوست
پیش آهوی حرم صاحبدلان قربان شوند
من سگ یارم که آهوی حرم قربان اوست
در هوا هر ذره خاکی مردم چشمی بود
بسکه چشم عاشقان خاک ره از جولان اوست
دامن اهلی که چاک از عشق شد چون دوزیش
تا بدامان قیامت چاک در دامان اوست
هرکه بردارد زخاک ره سر من زان اوست
او که خواهد در خم چوگان سرماهمچو گوی
گوییا کاینک سرما و سر میدان اوست
گر بخون غلطان نشد زان زلف چون چوگان دلم
این گنه از گو نبود از جانب چوگان اوست
پیش آهوی حرم صاحبدلان قربان شوند
من سگ یارم که آهوی حرم قربان اوست
در هوا هر ذره خاکی مردم چشمی بود
بسکه چشم عاشقان خاک ره از جولان اوست
دامن اهلی که چاک از عشق شد چون دوزیش
تا بدامان قیامت چاک در دامان اوست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.